پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

من و داداشم

ارسال نشدن نظرات

مامانای گل دوستای خوبم اومدم بنویسم که نگین چه بی وفا شد آخه من هر روز بهتون سر میزنم اما از صبح سه شنبه برای هیچکدوم دوستام نظرام نمیره امروز برای مامان حمیدرضا /مامان آوا/خاله ستاره مهربون/مامان پارسا و پرهام (تبریک برای بدنیا اومدنشون)/هدیه جون مامان سبحانم برای احوالپرسی بعد از انجام عمل ومامان دنی جون و بقیه دوستام اومدم نت اما نشد که نشد نظر ارسال کنم ببخشید دوستای خوبم تا ببینم کی مشکلم حل میشه روی ماهتونو ...
29 آبان 1392

هیئت رفتن پرهامی

سلام به همه ی مامانای مهربون  امیدوارم عزاداریهاتون مورد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه من با پرهامی هر شب هیئت بودیم و تا دیر وقت بیرون بودیم آخه هیئت خونه خاله بهاره اینا بود که همسایه دیوار به دیوار ما هستن و آقا پرهام عاشقشه برای همین تا دیر وقت میموند خونه خاله بهاره و بازی میکرد نمونش دیشب ساعت سه اومدیم خونه البته خود پرهام که هیچ وقت دلش نمیخواد بیاد خونه منو بغل کرده بود میگفت مامانی بریم خونه حالا ایشالا یکمی زندگیمون رو روال بیفته تند تند میام و وب پرهامی آپ میکنم فعلا تا بعد..............یه عکس تو ادامه مطلب میزارم ببینید خیلی بامزه هست پرهام اون روز خیلی بهونه میگرفت منم کمی بهش پفک دادم تا بهونه گیری نکنه آخه من اصلا پفک ...
24 آبان 1392

دعا برای قهرمانی داداشم در مسابقه کاراته

دوستای خوبی که میاین به ما سر میزنید و مارو با نظراتتون شرمنده میکنید میشه همگی برای داداش گلم دعا کنید تا فردا صبح که مسابقات قهرمانی کاراته استان تهران برگزار میشه و داداش من یکی از شرکت کننده هاشه بتونه مقام بیاره و من و مامانیو باباییشو خوشحال کنه پس اگر اومدی این پست خوندی و دوست داشتی داداشم قهرمان بشه دعا یادت نره اگه دوست داشتید نظراتونم بگین عاشق همتونم مرسی به ما سر میزنید
17 آبان 1392

داستان تولد غافلگیرانه همسری

سلام به همه مامانای گل راستش همونطور که گفته بودم تولد همسرم تو محرم میشد و من تصمیم گرفتم یه غافلگیری بزرگ انجام بدم برای همین دست به کار شدم و تدارکات با وسواس خاصی انجام دادم از قبل با مهمونا هماهنگ کرده بودم که پیش امین سوتی ندن تا اصلا نفهمه چه خبر حالا باید به یه بهونی ای امین به مهمونی می کشوندم که اونم قرار شد با پسرعموش برن سور سربازی یکی از دوستاشو بخورن که البته سوری بود  و یادم رفت بگم من مهمونی مجردی و خونه مامانم گرفته بودم و پارسا و پرهام خونه خودمون بودن و خواهر بزرگه وظیفه مهم نگهداری از بچه هارو قبول کرده بود( که همین جا ازش تشکر میکنم و دستشو میبوسم عاشقتم خواهری گلم) و من و دختر همون خواهرم از ساعت 10 صبح مثلا رفتیم ...
15 آبان 1392

تشکر از دوستای گلم

سلام به همه مامانای گل و نی نی های دوست داشتنی با عرض پوزش یه چند روزی غایب بودم البته همه روزهایی که غیبت داشتیم خیر بوده و مشغول انجام کار بودم راستش تولد شوهر گلم چون توی محرم میفته من زودتر بدون اینکه اطلاع داشته باشه سوپرایزش کردم که بعدا مفصل توضیحشو میدم چون همه کارام پنهونی بود که همسری متوجه نشه خیلی سرم شلوغ بود و هر روز درگیر خرید بودم بعدم تولد دختر خواهر نازم عسل خانم بود و بعد هم که سمانه دوست خوبم خواهر همون همسایه ای که پرهام خیلی دوستشون داره و بهش میگه بواله (اسمش بهاره)از ایتالیا اومده  و این چند روز همش پیش اونا بودیم و الان هم خیلی خواب آلود و خسته ام فردا هم میخوام وسایل ترشی بخرم فکر کنم بازم چند روزی درگیر باشم...
12 آبان 1392

تبریک عید غدیر خم

واییییییییی خدا جون کامپیوتر هنگیده هیچ صفحه ای باز نمیشه حتی خودم اومده بودم به دوستام عید تبریک بگم اما نمیشه وبلاگ خودمم باز نمیشه بنابراین همین جا به تمام مامانی جونا و نی نی های تپل و ناز و فلفلیشون میگم عید همگی مبارک نی نی های سید مامان و باباهای سید این عید مخصوص شماست پس عزیزان عیدتان مبارک
1 آبان 1392
1